احساس می کنم یکی از بزرگترین سوالهایی که این روزها  جلوی رومونه، اینه که این انقلاب با چه سیستم فکری ای باید جلو بره... منظورم از سیستم فکری، این نیست که آیا جمهوری اسلامی ور می افته یا نه، منظورم بیشتر اینه که جمهوری اسلامی چه جوری ور می افته... من به شخصه شکی در این ندارم که اول و آخرش جمهوری اسلامی ور می افته... سیستمی که در رو به روی هر جور اصلاح و تطبیقی بسته، و هر جور راه اومدن با خواسته های مردم رو، هر چقدر پیش پا افتاده، عقب نشینی می دونه، بالاخره ور می افته و نابود می شه... اگر بذاریم به مرگ طبیعی بره، خیلی ممکنه که همه ی کشور و منابعش و فرهنگ و میراثش رو هم خاکستر کنه و بر باد بده، تا جایی که دیگه چیزی برای از دست دادن نمونه ... نکته ی انقلاب مردمی اینه که زمام امور از دست حاکمین مزدور و بی انعطاف گرفته بشه و قدرت به دست توده ی مردم بیفته که فرهنگ و اقتصاد و میراث‌های تاریخی و اجتماعی از بین نره... و برای من مثل روز واضحه که قلب ایران هنوز آنقدر خوب و جوون می تپه، که می تونه با چنین انقلاب مردمی ای رژیم رو کله پا کنه... ولی به نظرم فقط کله پا کردن کافی نیست... به هر دستاویزی متوسل شدن که «این رژیم بره»، همون‌طور که سالها شنیدیم بعضی ها می گن، کافی نیست... دعا کردن برای حمله ی آمریکا اسرائیل تا هر جور تحریم اقتصادی و مرگ فلانی و ترور بهمانی، به این امید که «اینا برن همه چی درست می شه»، ساده اندیشیه... دموکراسی و برقراری حقوق اقلیت و سلامت اقتصادی و سیاسی، مثل قوانین نیوتون نیست که به طور طبیعی اتفاق بیافته... که اتفاقن کاملن برعکس، توی سیستم دموکراتیک لازمه که آدمها تصمیمات سخت بگیرن، از خودشون مایه بذارن تا هموطنشون هم زندگی خوبی داشته باشه، وقت بذارن و مشارکت کنن و مطالعه کنن و مسئولیتشون رو به عهده ی ولی فقیه و امام و مرجع تقلید نذارن... و هیچکدوم اینا به طور طبیعی توی دنیای امروز اتفاق نمی افته... تکامل طبیعیمون هنوز ما رو برای دموکراسی آماده نکرده... شاید چندین نسل دیگه دموکراتیک بودن و نفع جمعی رو به نفع شخصی ترجیح دادن و مشارکت با کسایی که باهاشون مخالفیم، بشه بخشی از ذاتمون... ولی حالا که ذاتی نیست، باید به عقل و منطق متوسل بشیم و با نیت مشخص و سیستم فکری درست پیش بریم تا وقتی که این رژیم سرنگون شد بتونیم با سیستم درست جایگزینش کنیم...


بر فرض محال، اگر یه کسی مثلن اسمش رضا پهلوی باشه و مثلن یه چوب جادویی داشته باشه که بچرخونه و این رژیم پوف بشه بره هوا، من می گم نباید از چوب جادوییش استفاده کنیم... حداقل الان نباید ازش استفاده کنیم چون هنوز پایه های روابط داخلی دموکراتیک و ائتلاف احزاب رو نریختیم... چون فقط سرنگونی نهایی نیست که مهمه، من می گم مهمتر از سرنگونی نهایی، مهمه که رژیم از چه طریقی سرنگون بشه... اگر با دخالت خارجی سرنگون بشه، جا رو تا ابد برای دخالت خارجی باز می کنه... اگر از سر بی تدبیری خودش و انفعال مردم سرنگون بشه، مفهوم ایران و هویت ایرانی رو ذره ذره به زوال می کشونه... اگر یه رهبر یه تنه بیاد همه رو بزنه کنار و خمینی-وار بره جلو و رژیم رو ور بندازه، خیلی احتمالش هست که یه سیستم دیکتاتوری مشابهی رو علم کنه... من این چند وقته خیلی معتقد شدم که مسیر، مهمتر از هدفه... تئوریم اینه که مسیر درست لاجرم به هدف درست می انجامه، و مسیر نادرست یا میانبر زدن خیلی بعیده که نتیجه ی درست بده...


در مقابل این طرز فکر هم البته کسایی هستن که معتقدن «هر چه زودتر بهتر» و الان که انقلاب شروع شده هر چه زودتر باید پیروز بشه و هر چقدر بیشتر طول بکشه زیانش برای مردم داخل بیشتره، چه از نظر اقتصادی، چه مدنی، چه هزینه ای که فعالهای سیاسی می دن، چه حمله ی خارجی، چه احتمال اینکه رژیم بتونه خوب خودش رو مدیریت کنه و آتش رو خاموش کنه و بعدش حتی بدتر از قبل شمشیرها رو از رو ببنده... این گروه هم اشتباه نمی گن... همه ی اینها نگرانی ها و استرس های موجهیه و من براشون جوابی ندارم... تنها چیزی که می تونم بگم اینه که امیدوارم دیر نشه... ولی با استراتژی «به هر قیمتی می رسم تا سرنگونی» هم نمی توانم کنار بیام...

همینم هست که انقدر در مقابل ماجرای وکالت دادن به پهلوی جبهه گرفتم... چون به نظرم پهلوی نه تنها کارنامه ای نشون نداده که مردم ببینن پا بنده به دموکراسی و به ائتلاف احزاب و چند-عقیده ای بودن، بلکه اینجوری که هوادارهاش رو جلو انداخته که براش وکالت بگیرن، بی اینکه بیاد برنامه هایش رو توضیح بده و نشون بده که به جز اسم و رسمش چیز دیگه ای هم در چنته داره، داره از مسیر غلط وارد می شه و نشونه های تک-محوری بودن و غیر دموکراتیک بودن نشون داده... بیشترین دفاعی که از طرفدارانش شنیدم اینه که خب این رهبر ما، شما هم اگر می تونین رهبر ارائه بدین بیاد جلو، اگر نمی تونین خفه شین بذارین این بره رژیم رو سرنگون کنه...!


اینه که می گم این داستان پهلوی سیستم فکری درستی رو جلو نمی بره و فقط روی هدف براندازی متمرکزه و این می تونه حتی برامون مضر باشه... ولی از طرف دیگه زمان هم برامون متوقف نمی شه که ما سیستم فکریمون رو درست و سر فرصت طراحی کنیم... امیدوارم بتونیم یه تعادلی بین مسیر درست رفتن و هدف درست زدن رو ایجاد کنیم...



نظرات 2 + ارسال نظر
اشکان سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام
عالی بود و با اینکه گفتی مسیر مهم تر از هدفه موافقم و اینکه گفتی باور به دموکراسی هنوز در ما ذاتی نشده هم درسته و در تکمیل حرفات به نظرم ما حدود 500 سال از این جهت عقب بودیم از غرب که به لطف !جمهوری اسلامی حدود 450 سالش را اومدیم جلو و مونده حدودای 50 سال و بیشتر که اونم نیاز به تمرین در دوران پسادموکراسی داره و در دوران پیشا دموکراسی پاس کردن دروس تئوری ممکنه اما دروس عملی خیر و نیاز به تمرین و تنفس در فضای دموکراسی داریم تا به جایی برسیم که نصف شب هم وقتی هیچ ناظری نیست پشت چراغ قرمز تو چهار راه خالی صبر کنیم تا سبز بشه...

پس مسیر یه سری کارها را برامون میتونه بکنه که لازمه اما کافی نیست و برای تحقق کامل اونچه گفتی نیاز هست به هدف برسیم و به قول خودت چند نسل تو شرایط جدید زندگی کنه تا باور و احترام و پایبندی به دموکراسی در وجودمون نهادینه بشه و البته برای اینکه جزیی از ساختار دی ان ای جامعه بشه خیلی زمان خواهد برد...صدها سال شاید!

اما در مورد رضا پهلوی باهات موافق نیستم...چون قرار نیست ما ادمها را بر اساس مقدرات ! خودمون قضاوت کنیم بلکه قراره اونا را بر اساس مقدورات خودشون داوری کنیم و بنابر این شاید سوالی که میشه طرح کرد اینه که
این ادم چه کار بیشتری از دستش بر می اومده که نکرده ؟

در حرفها و نظریاتی هم که داده این سالها چند بار از مخالفینش پرسیدم که به شکل مصداقی فقط به یک مورد اشاره کنید که این ادم حرف بد و اشتباهی زده باشه...
البته که همیشه خطر دیکتاتوری وجود داره اما به خاطر ترس از چیزی قرار نیست خودشکشی کنیم...
ما قراره و باید بهترین و مناسب ترین کار و انتخاب های خودمون را داشته باشیم و بعد از اون بدون ترس حرکت کنیم به سمت جلو و در نهایت به فرد یا افرادی اعتماد کنیم و هرگز نمیتونیم کسی را پیدا کنیم که احتمال دیکتاتور شدنش صفر باشه...
روال درست اینه ما اعتماد کنیم به فرد مناسب و به جای اینکه نگران دیکتاتور شدنش باشیم ...بنا را بر این بذاریم که حتما این اتفاق خواهد افتاد !
و حالا در اونصورت ما چه ابزارها و امکاناتی برای پیشگیری و علاج چنینی اتفاقی داریم...
مثل بقیه دنیا ناچاریم مدیریت کلان را به افرادی بسپاریم و همزمان با اون با وضع قوانین مناسب و ایجاد ارکان و دستگاه های لازم تا حداکثر ممکن از وقوع و پیدایش دیکتاتوری تو جامعه پیشگیری کنیم...
مثلا آزادی ی رسانه و مطبوعات و ...یکی از ارکان نظارتی بسیار مهم هست که نقش چشم را برامون بازی خواهد کرد...و میشه مثلا قانونی گذاشت که بعد از هر 15 سال سیستم حاکمیتی باید خودش را در معرض داوری عمومی از طریق یک رفراندوم استاندارد قرار بده...و خیلی چیزای دیگه...از جمله یک قوه قضاییه کاملامستقل و دارای اختیارات بسیار بالا...
طولانی شد ..
امیدوارم منظور را رسونده باشم...
با مهر
نظر شخصی و ای بسا اشتباه

شعیب پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 11:11 ب.ظ

حالا هر کاری قراره بشه باید تا بیست و پنج سال دیگه بشه، به نظر میاد بعدش اون منطقه از نظر اقلیمی و زیست محیطی قابل زندگی‌نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد