Who let the dogs out


خیلی خسته ام... ولی سعی می کنم نشون ندم و ماسکِ همه-چی-آرومه-بیا-بریم-ماست-بخوریم بزنم... چون هنوز مثل قدیم ها معتقدم که آدم هر چه کمتر غر بزند محیط زیست کمتر آلوده می شود و اینطوری بهتر است... که البته در این نوع جهان بینی، طبعن آدم چشم باز می کند و می بیند شده موجودی در رده ی سطل آشغال... بعله

خلاصه که خسته ام... حوصله ی تغییر ندارم... دلم می خواد فردا باز با چشمای نیمه باز همون راه همیشگی رو برم و پشت همون میز همیشگی ولو شم و همون کارهای همیشگی رو بکنم... شکر خوردم که چلنج طلبیدم و شغل عوض کردم و خواستم زارت و زورتی کرده باشم تو زندگی...واقعن شکری خوردم نگفتنی

نظرات 1 + ارسال نظر
Nazanin چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ب.ظ

Congratulations on the new job :) I hope when all these tiredness wear off and you find a new restaurant for the soup you can invite all us out on a virtual coffee or something

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد