یادداشت اول: بیدار که می شم می بینم خبری از صبح صادق تو اتاق نیست... فکر می کنم پرده رو بستم که اینجوریه... بازش می کنم، باز خبری از صبح صادق نمی شه... یعنی از آسمونِ ونکوور اخموتر کسی ندیده... با یه من عسل هم نمی شه روز رو شروع کرد...
یادداشت دوم: ظاهرن ماراتن مبارک رمضان بالاخره به روزهای پایانی خودش رسید و جمعی رو از گرسنگی کشیدن و دو لپی غذا خوردن در مخفی ترین پستوهای محل کار/تحصیل و گیر کردن تو ترافیک دم افطار نجات داد... از همین تریبون آزاد خسته نباشید عرض می کنم
یادداشت سوم: یادش به خیر رفته بودم ایران، هر کسی یه جور از چرا-اومدی سوال می کرد... اومدی که بمونی؟ اومدی دنبال کار اداری؟ اومدی شوهر کنی؟ اومدی چیزی بخری/بفروشی؟ برک آپ کردی اومدی؟ اومدی برک آپ کنی؟ و قص علی هذا!
منم یه چند بار شروع کردم توضیح دادن که دلم تنگ شده بود... واسه کی/چی تنگ شده بود؟ واسه تهران، واسه خیابونا، واسه دوستای قدیمی، واسه پیتزا و آب انار... باورشون نمی شد... فکر می کردن دارم جوابِ سر بالا می دم... بعد از یه مدت به فکر افتادم خریدن مدرک رو بهانه کنم... جواب داد، قانع کننده و بی خطر بود و جایی برایِ سوال پیچ شدن های بعدی نمی ذاشت!... ولی هنوز باورم نمی شه که کسی باورش نمی شه که آدم دلش همینجوری واسه تهران و آشناهای قدیمی تنگ شه...
حالا البته می دونم که اون چیزی که دلم براش تنگ شده جغرافیا نیست، زمانه... دلم برای چهار سال پیش تنگ شده...
یادداشت چهارم: و اینکه من دوباره زدم تو وادیِ دلتنگی نشون می ده که دوباره دارم می رم تو مودِ افسردگی فصلی... بادِ این پاییز لعنتی هر سال یه جوری داره منو با خودش می بره...
خواستم همین جا از این تریبون اعلام کنم که بابا چرا جواب ای-میل منو نمی دی ؟ قهری ؟ چیزی شده ؟ خوب بگو منم بدونم !
ghes alaa haazaa ba sine … fele amre az masdari ke moghayese o ghiaas ham bahash sakhte mishe … dar kol like be chandin matlabe akharet
تولدت مبارک هزار هزار هزار تا... بیا شمعا رو فوت کن که صد سال زنده باشی... تولد تولد تولدت مبارک... از اون کلاه رنگی ها بذار سرت...دریم ریم..دریم ریم...لالای لای..لالای لای... حالا بیا اون قر قشنگه رو... یکی بیاد منو جمع کنه :دی
:دی تنکیو تنکیو!... بیا بیا من جمعت می کنم شخصن! کاش یه بار دور هم جمع شیم به جای همه ی این قر های مجازی ای که دادیم یه بار به طور کاملن حقیقی تلافی کنیم!!!