فلسفه ی حیوانی!


یادداشت اول: از من بپرسی می گم تو هر جامعه ای یه عده باید شکمشون از یه عده دیگه سیرتر باشه، بلکه دغدغه ی تفکر برتر پیدا کنن و بپردازند به هنر و فرهنگ و اندیشه... که اگه همه شکمشون به اندازه ی هم سیر باشه، همه می افتن دنبال اینکه شکمشون سیرتر از بقیه باشه... ذاتِ بشره دیگه... نابرابری طلب... وارث قانون جنگل... با این تبصره که تو نابرابری، جایِ بالاتر مال خودش باشه...


یادداشت دوم: یکی نیست بگه اصن زندگی واسه چی باید معنی دار باشه که حالا بخوای بالا سرش وایسی چونه بزنی... مگه اون گوریلی که واسه خودش می چره یا اون کپکی که خبر نداره داره تو شیشه ی مربا زندگی می کنه، این ادا و اطوارا رو داره که تو با این یه نخود عقلت...

این "به دنبال معنی گشتن" همون جهش ژنتیکی اس که می گم... عوضِ این جنگولک بازیا، برو زندگیتو بکن و حالشو ببر... والله!


یادداشت سوم: این آدمایی که سی و پنج سالشونه و هنوز منتظرن که عاشق بشن رو دوست دارم... مثل گرمای ولرم اون رادیاتور قدیمیان وقتی که بهار می شد ولی هوا هنوز سردِ ملس بود!


نظرات 3 + ارسال نظر
نرگس شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ب.ظ

حالا که دارم فکر میکنم می بینم پاش بیفته من از یادداشت دوم شدیدا و تحقیقا و اکیدا حمایت میکنم...حالا من بهم میاد گوریل بشم یا کپک؟؟؟؟!!!

همای دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:07 ب.ظ

معمولاً شیکمت که سیر باشه و بیفتی دنبال فرهنگ و هنر، اون نخود عقلت هی کش میاد و در ادامه اش می افتی به دنبال معنی واسه زندگی.
که حتی فکر کنم اون گوریله و کپکه هم امکاناتش را ندارن، وگرنه که چه بسا هزار تا کتاب فلسفه و شعر و عرفان در وصف چراگاه و شیشه مربا هم داشتیم. 
و خوب عاشقی و عشق به عاشق شدن هم باز بخشی از همون شیکم سیر بودنه و یا به قول رفقای ما : مرفه بی درد بودن !
اصلاً انگار این یه خورده نخود طوری به تکامل رسیده که همیشه باید مقادیری از درد رو بتونه Handle کنه و اگه دردی در کار نباشه، دچار خوددردی یا همون سردرد می شه.

سارا سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 ب.ظ

به همای: ایندید مای فرند! ایندییییید! اندکی درد و رنج برای زندگی بی دردسر لازم است!

نرگس بیشتر بهت می آد یه آدم عاقل باشی ;-)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد